اسم من سینا هستش و23 سالمه و دانشجو هستم.
اول اجازه بدید این رو بگم که خودم از این موضوع اطلاع دارم که سکس با محارم کار درستی نیست
و من خودم هم از سکس کردن با محارم مخالف هستم ولی واقعا سکس من با خاله ام یک جورایی متفاوته . و وقتی که خودتون داستان من رو بخونید متوجه این موضوع میشید .
کوچکترین خاله من اسمش هست نرگس (مستعار) و 25 سالشه و الان که دارم این داستان رو می نویسم از شوهرش جدا شده .
خاله نرگس خیلی خوشگلتر از بقیه خواهرهاش یعنی مادر من و خاله هام هستش . و از اونجایی که خواستگار زیاد داشت زود عروس شد . تقریبا من ترم اول دانشگاه بودم که خاله ام عروس شد .
شوهر خاله نرگس که اسمش محمود بود و تک فرزند هم بود , توی طلا فروشی باباش کار می کرد
اوایل زندگی بدی نداشتند ولی بعد از یک سال که مشخص شد محمود مشکل داره و نمی تونه خاله ام رو بچه دار کنه , کم کم دعواها شروع شد . لازمه این رو بگم که دعوای بین خاله ام و محمود فقط به دلیل بچه دار نشدن نبود . خاله ام یکی دو بار از دوستاش شنیده بود که شوهرش چشماش دست خودش نیست و توی مغازه زیادی با خانمها لاس می زنه . واقعا هم همینجوری بود . من نمی خوام از خاله ام طرفداری کنم ولی واقعا محمود هنوز بچه بود و با اینکه ازدواج کرده بود هنوز تو کار مخ زدن و دختر بازی و این چیزها بود و زیاد ب فکر خانه و خانواده اش نبود .
خلاصه بچه دار نشدن این دو تا و بچه بازی های محمود , باعث شد این دو نفر از هم طلاق بگیرن .
روزی که خاله ام طلاق گرفته بود هیچ کس توی خونه مادر بزرگم حرف نمی زد . همه یه جورایی غصه دار بودن آخه اولین طلاقی بود که توی فامیل ما انجام میشد . هنوز یک ماه از جدا شدن خاله نرگس از شوهرش نگذشته بود که ما می شنیدیم که واسش خواستگار اومده . ولی خاله ام هر کدوم رو ب یه دلیلی رد کرده بود .
مثلا یکی رو ب دلیل اینکه سنش زیاد بود رد کرده بود و یکی دیگه رو هم ب دلیل اینکه از خودش بچه تر بود .
خلاصه خاله نرگس به هیچ کدوم از خواستگارهاش جواب نداد که نداد و موند خونه مادر بزرگم .
جرقه ماجرا بر می گشت به اولین دفعه ای که کون خاله ام رو دیدم , اونموقع ترم سوم دانشگاه بودم .
ماجرا از این قرار بود که هیچ کس خونه مادر بزرگم اینها نبودن و همه رفته بودن بیرون از شهر و خاله ام که شاغل بود خونه مونده بود . منم که درس داشتم مونده بودم خونه و تنهایی داشتم جزوه هام رو می خوندم که گوشی خونمون زنگ خورد . نمی خواستم برم جواب بدم ولی از اونجایی زیاد زنگ خورد . مجبور شدم بلند بشم برم جواب بدم .
خاله نرگس بود که زنگ زده بود و بهم گفت...